سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قرآن کریم و مفهوم بالا و تنزیل

به نام خدا

قرآن کریم و مفهوم بالا و تنزیل


تا پیش از کوپرنیک (قرن 16میلادی) بنا به دید ظاهری، قدما اعتقاد داشتند، زمین مرکز عالم است. در قرن 17 ، کپلر، نظریه خورشید مرکزیِ کوپرنیک را با فرمول های ریاضی اثبات کرد.

ابن‌رسته اصفهانی، هفتصد سال پیش از کوپرنیک نوشته است : گردشی که از ستارگان به نظر می‌رسد، ناشی از حرکت زمین است. ابوریحان بیرونی ششصد سال پیش از کپلر، بیضی بودن حرکت سیارات را یادآور شده بود.

اما ظاهراً تا پیش از کوپرنیک کسی به کروی بودن زمین اشاره نکرده است.


 پیش از آن، ترتیب آسمان ها را از پایین بالا اینگونه می پنداشتند:

آسمان ابر و بارش

آسمان افلاک (ماه، خورشید و سیارات درونی و بیرونی)

آسمان ثواب (ستارگان)


از ظاهر عبارت نزول قرآن کریم چنین به نظر می رسد که قرآن از آسمان بر زمین نازل شده است.

در مسئله معراج گفته اند که پیامبر اسلام (ص) به آسمان رفتند.

در مسئله رحلت حضرت عیسی نیز گفته شده که آن حضرت (ع) به آسمان رفتند.

در حالیکه در آیات مربوطه چنین مضامینی با صراحت وجود ندارد.


پرسپکتیوی که امروزه پیشرفت های علمی، از آسمان پیش روی ما گذاشته است، بسیار جامع تر، کاملتر و واقعی تر از قرن 17 میلادی است. اختر فیزیک، بدو آفرینش یونیورس یعنی تا مسافت 13.8 میلیارد سال نوری را هم مورد تحلیل و بررسی قرار داده است.


دورنمای خورشید و ستارگان در شبهایی با هوای پاک و تمیز دل را می رباید ولی آنها کراتی آتشین هستند توام با انفجارات هسته ای وحشتناک با دریاهایی متلاطم از زبانه های بسیار بلند آتش در دماهایی که سخت ترین فلز بصورت گاز است و از آنها بادهای مغناطیسی کشنده ای فوران می کنند که تا هزاران میلیارد کیلومتر پراکنده می شوند.

در منظومه شمسی اگر میدان مغناطیسی زمین و اگر لایه اُزن در جو نبود هیچ حیاتی در کره زمین با وجود بادهای مغناطیسی و اشعه ماورای بنفش خورشید شکل نمی گرفت.

همچنین اگر جو نبود هر روز هزاران سنگ آسمانی زمین را بمباران می کردند. لذا آسمان نه تنها لطیف نیست بل بسیار وحشی و خشن است.


امروزه از نگاه علم، بالا و پایین بودن آسمان و زمین موضوعی فرضی و قراردادی است. به ویژه پس از شناخت دقیق تر مکانیک منظومه شمسی و بعدها با طرح نظریه انبساط عالم، بسیاری از فرضیاتی که تا پیش از آن مطرح شده نارسا هستند. نه خورشید بالای زمین است و نه بالعکس. سقف چیست ؟ آیا منظومه شمسی، آیا کهکشان راه شیری، آیا خوشه کهکشانی، آیا کائنات (عالم یا گیتی) یا به عبارتی کل یونیورس ، کدام آسمان؟ در گذشته، دورترین اجرام آسمانی که دیده می شدند، ستارگان کهکشان ما بودند، آنهم دریک سقف به نام آسمان ثوابت.


منظومه خورشید تا منطقه ابر اورت به اندازه ی تیله ای به قطر 11 میلیمتر در برابر کل کره زمین است چه رسد در قیاس با کهکشان راه شیری. بماند که تا به حال دو هزار میلیارد کهکشان تخمین زده شده. برخی از کهکشان ها، به علت انبساط عالم که با سرعتی فزاینده یا حرکتی شتابدار در حال گسترش است، هیچگاه نورشان به ما نخواهد رسید. ضمن اینکه ما به علت عدم امکان مشاهده هیچگونه نوری در خارج از یونیورس، هیچگونه اطلاعاتی غیر از یونیورس در دست نداریم.


بنابر این، این سوال اساسی مطرح می شود که پیامبر گرامی اسلام (ص) در معراج به کجای آسمان رفتند؟ فرض کنیم به کره زهره رفتند، یک کره خشک و بی حیات که گرمای سوزانش سرب را ذوب می کند یا به کره زحل که در سرمای شدیدش گاز منجمد می شود یا به خورشید و ستاره های مشابه آن ،یا به سیاهچاله ها و ابرنو اخترها یا به کهکشان های دیگر. به کجا؟

بعید به نظر می رسد، مقصود از آسمان که در روایات گفته اند، جایی باشد که شرح آن گذشت.

 بنا به فرموده ی قرآن کریم ، پیامبر (ص) تا مسجدالاقصی رفتند. 

سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى? بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ 

پاکا کسى که بنده اش را شبى از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى که پیرامونش را برکت بخشیده ایم، سیر داد، تا به او نمونه هایى از آیات خویش نشان دهیم، اوست که شنوا و بیناست  (الإسراء- 1) 


برخی نوشته اند تا آسمان های بالا رفتند و آسمان های زیرین سوراخ شدند و او از میان این سوراخ ها حضرت علی را روی زمین دید! داستانی خیالی به دور از ساختاری که امروزه علم از کائنات ارائه داده است.

آنچه مسلم است، نمی توان این تعابیر را با ساختارهای مادی آسمان شرح داد. عروج پیامبر گرامی اسلام به آسمان، مفاهیم دیگری دارد. روایات متعددی در این باره وجود دارد. اما سکوت در نحوه عروج آن حضرت، بهتر است از نقل روایاتی است که ابهامات ما را در این خصوص بیشتر می کنند.

وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ . و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو کنید آنجا روى [به] خداست آرى خدا گشایشگرداناست.(بقره115) 


إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى? إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى? یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ

[یاد کن] هنگامى را که خدا گفت اى عیسى من تو را برگرفته و [مقام، منزلت و مرتبت] تو را به سوی خودم بالا می برم تو را از [آلایش] کسانىکه کفر ورزیده اند پاک مى گردانم و تا روز رستاخیز کسانى را که از تو پیروى کرده اند فوق کسانى که کافر شده اندقرار خواهم داد آنگاه فرجام شما به سوى من است پس در آنچه بر سر آن اختلاف مى کردید میان شما داورى خواهم کرد(55) 


ملاحظه می شود که در هیچیک از آیات مورد نظر به آسمان اشاره نشده و مقصود رافعک نیز نمی تواند بالا بردن فیزیکی در دنیای ماده و انرژی یا خلاء باشد. اگر هم چنین باشد، با درکی که ما امروزه از آسمان داریم قابل شرح و وصف نیست. 


نزول قرآن یعنی چه؟

نزول و تنزیل قرآن از سوی خداوند متعال به معنی نزول معنوی است. برای درک بهتر مفهوم نزول به مقاله "خداشناسی و شناخت علمی" مراجعه کنید. 


و اما نظر مولوی ره در باره بالا و پائین و مرتبه انسان در این خصوص. غزل شماره 1674 از غزلیات دیوان شمس: 

ما ز بالاییم و بالا می رویم 

ما ز دریاییم و دریا می رویم 

ما از آن جا و از این جا نیستیم 

ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویم 

لااله اندر پی الالله است 

همچو لا ما هم به الا می رویم 

قل تعالوا آیتیست از جذب حق 

ما به جذبه حق تعالی می رویم 

کشتی نوحیم در طوفان روح 

لاجرم بی‌دست و بی‌پا می رویم 

........ 

........ 

ای که هستی ما ره را مبند 

ما به کوه قاف و عنقا می رویم 


برای جلب توجه مخاطب، ابتدا یک نگاه ساده را طرح می کنند و در بیت دوم تصحیح می کنند و روشن می سازند که ما از جایی نیامده ایم که به جایی برویم، در واقع جا و مکان برای ازل و ابدمان بی معناست. نه مال زمین هستیم نه آسمان. با این وصف، بدیهی است که منظور او از کوه قاف و عنقا در انتهای غزل نیز مکان خاصی نیست. همچنین غزل شماره 463 از غزلیات دیوان شمس: 

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست 

ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست 

ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم 

باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست 

خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم 

زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست 

گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا 

بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست 

ملاحظه می کنید در بیت اول و دوم باز هم یک نگاه ساده  را طرح می کنند و در بیت سوم به نکته عمیق تری اشاره می کنند که هیچکدام از اینها منزل ما نیست و منزل ما کبریاست یعنی جایی که ناکجاست و از جنس این جهان (خلاء ، ماده ، انرژی) یا به عبارتی آسمان و زمین نیست. 


مولوی در هر دو غزل تصریح فرموده که این مفاهیم را نباید در قالب کلمات محدود کرد. موضوع هر چه هست، فراتر از تصورات سطحی ما در این خصوص است. لذا  آیاتی که در این خصوص و امثال آن سخن گفته اند، به نظر می رسد متشابهات هستند که در حد فهم بشر تنزل کرده اند و نباید آنها را در دنیای مادی تلقی کرد.


هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ 

او کسى است که کتاب را بر تو نازل کرد که بخشى از آن محکمات است که اساس کتاب است، و بخش دیگر متشابهات است، اما کجدلان، براى فتنه جویى و در طلب تاویل، پیگیر متشابهات مى شوند، حال آنکه تاویل آن را جز خداوند و راسخان در علم که مىگویند به آن ایمان آورده ایم، همه از پیشگاه خداوند است نمى دانند، و جز خردمندان کسى پند نمى گیرد (آل عمران7)  


مولوی در دفتر چهارم مثنوی معنوی، معراج پیامبر گرامی را به شکل زیباتری بیان فرموده اند:  

در صف معراجیان گر بیستی 

چون براقت بر کشاند نیستی 

نه چو معراج زمینی تا قمر 

بلک چون معراج کلکی تا شکر 

نه چو معراج بخاری تا سما 

بل چو معراج جنینی تا نهی 

خوش براقی گشت خنگ نیستی 

سوی هستی آردت گر نیستی 


گفته اند، پیامبر بر اسبی سوار شد به نام براق. در حالیکه از نظر مولوی، براق، خنگ یا اسب (سفید موی) نیست. 

 این موضوع بحث مفصلی است، به همین جا بسنده می کنیم.


احمدحسین احدی 1ر11ر95


» نظر