سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مولوی ، شمس و تلفن همراه

مولوی ، شمس و تلفن همراه


یکی از اساتید بزرگوار ، اخیراً فرموده بودند ، ای بسا شمس ساخته ذهن مولانا باشد. یا شاید مانند رستمی بوده که فردوسی ساخته و پرداخته. البته ایشان در صدد نفی حکایت عرفی و تاریخی شمس و مولانا نیستند و در ادامه گفته اند : اینهم نگاه دیگری از زاویه ای دیگر به حکایت شمس و مولاناست.


این هم نکته قابل تاملی است.

لا اقل پاسخ معقولی به یکی از ابهامات یا سوالات بنده است .

سوال : آیا اگر نزد مولوی و یارش (شمس) ، گوشی همراه (موبایل) بُدی ، ممکن بود اینهمه شهد و شکر از سخنش بیرون بُدی.

نگاه متفاوت ایشان ، پاسخ روشنی به سوال بنده است. از گفته ایشان یافتم که زیبایی کار در همان دوری بوده . چه بسا شمسی در کار نبوده و شمس ، ساخته ذهن مولوی برای شعله ور کردن عشقش بوده و بهانه ای بوده برای سرودن آن همه نکته های عاشقانه ، اخلاقی و زیبا.

حتی اگر شمس فیزیکی هم وجود داشته اگر تلفن همراه بود به کارش نمی آمد .

ظاهراً حرف زدن با شمس بیرونی برایش خیلی مهم نبوده یا اگر بوده سخن گفتن با شمس درونی اش مهم تر بوده .

نتیجه اینکه موبایل و استفاده از چت تصویری می توانسته مشکل دوری فیزیکی شمس را حل کند ، لکن درد مولانا درد عشق و درد دیدار با یار حقیقی بوده که تجلی او را در شمس می دیده نه صرفاً دیدن یا ندیدن شمس فیزیکی .

لذا می توان گفت شمس برساخته مولوی بوده تا بتواند بین خودش و او گفتگو برقرار کند . یک گفتمان دائمی و همراه .

احدی


» نظر

شب قدر و بیگ بنگ

شب قدر و بیگ بنگ

سوره فجر
وَالْفَجْرِ .  وَلَیَالٍ عَشْرٍ .  وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ .  وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ .  هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ .

در آیه پنجم فرموده آیا در این ، نیاز به سوگند دیگری برای خردمند هست؟
(به بیان دیگر، این سوگند بزرگی است. چه سوگندی از این بالاتر؟)


قرآن کریم کتاب فلسفه ، فیزیک ، بیولوژی ، اخترفیزیک و ... نیست ، کتاب هدایت است و آیات کریمه اش به خوبی معرف خودش هست . اسامی متعددی به خودش نسبت داده که هر یک بیانگر وجهی از آن کتاب شریف هدایت است . لکن شاید این بحث زمینه ای شود برای تدبر در قرآن کریم با نگاهی متفاوت.

فجر ریشه انفجار است.
نام دیگر بیگ بنگ ، انفجار بزرگ است.
انفجار بزرگ ، سرمنشاء کل هستی یا یونیورس ماست.

ما از دیگر یونیورس ها در دیگر مکان های عالم نه اطلاع داریم و نه فعلاً با ابزارهای موجود امکان کسب اطلاع هست. منظور از کل هستی ، فعلا تا آخرین آدرس کیهانی است یعنی یونیورس فعلی ما.

امواج کیهانی نشان داده اند ، از انفجار بزرگ تا پیدایش ستاره ها در کهکشان ها ، بین 300 تا 400 میلیون سال طول کشید.
در این مدت ، یونیورس خاموش بود ، هیچ نوری نبود . شب بود . لیل
اگر از آغاز پیدایش یونیورس (انفجار بزرگ) تا به حال که 13.8 میلیارد سال است را یک سال فرض کنیم. هستی به مدت 10 شبانه روز زمینی تاریک بوده . وَلَیَالٍ عَشْرٍ

ذرات هستی با ساختاری که اکنون هست یعنی بصورت ذرات اتمی یا مولکولی نبودند . فقط غبار کثیری از ماده و ضد ماده بود . ماده بر ضد ماده فائق آمد و ماندگار شد. به عبارتی از ستیز دوگانگی "ماده و ضد ماده" ، یگانگی "ماده" بدون ساختار اتمی ماندگار شد. وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ

دوگانگی و یگانگی را می توان انرژی اولیه و تبدیل آن به توده گازی شکل اولیه ی ماده در نقطه آغازین خلقت و سپس تبدیل آن توده گازی به ماده با ساختار اتمی و تبدیل مجدد بخشی از ماده به انرژی  پس از سپری شدن دوره تاریکی و پدیدار شدن نور نیز تلقی کرد. (انرژی ، ماده ، ماده و انرژی)


به تدریج ستارگان به دلیل وجود نیروی گرانش یکی پس از دیگری در میان توده های غبار کهکشانی شکل گرفتند و شروع به نور افشانی کردند و روشنایی جهان را فرا گرفت. به عبارتی تاریکی شب سپری شد . وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ

در متن فوق به غبار (دود) اشاره شد که در آیه 11 فصلت به آن اشاره شده : ثُمَّ اسْتَوَى? إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ ... (فصلت 11) . البته بعید نیست آیات 10 و 11 و 12 سوره ی فصلت جابجا شده باشند. احتمالاً ترتیب آیات را با هیات بطلمیوسی منطبق کرده اند.


إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ?1? وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ?2? لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ?3? تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ?4? سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ?5?

چرا قرآن کریم شب را به عنوان زمان قدر مشخص فرموده؟ چرا نفرموده روز قدر؟
شب و روز کره زمین ناشی از چرخش وضعی زمین به دور خودش می باشد، مگر شب چیزی غیر از نبود نور خورشید است؟ البته که شب نماد سکوت و آرامش است و سکوت هم کاتالیزور ارتباط با خداوند . ربط قدر با شب در چیست؟
24 ساعت زمان لازم است تا تمام نصف النهارهای فرضی زمین یک شب کامل را سپری کنند. اولین سوالی که پیش می آید ، کدام نصف النهار از کره زمین معیار نزول قرآن در شب بوده؟ اگر چه گرامیداشت شب قدر و تکرار آن مانند همه شعائر دینی که تکرارشان اهمیت دارد، در ماندگاری دین موثر بوده ولی به نظرم مقصود از شب قدر ، شب یا سایه ی کره زمین نیست.

برخی گفته اند قرآن کریم ابتدا یک باره به پیامبر نازل شد ، سپس بطور تدریجی با اقتضای زمان آیات نازل شدند.
به نظر می رسد نزول یکباره ی آن در بدو آفرینش بوده . شاید برخی بگویند با این حساب تمام اتفاقات عالم جبری خواهد بود.
آگاهی خداوند از اتفاقات آینده به معنی جبری بودن آنها نیست. بلکه به معنی پیش بینی دقیق او از اتفاقات است.
مثال آن امروزه در علوم مختلف جزو بدیهیات است.
مثلا یک شیمیدان به روشنی می داند تحت شرایط مشخصی، نتیجه یک واکنش شیمیایی چه خواهد شد. یک ریاضی دان می داند، مشتق یا انتگرال یک تابع چه تابعی خواهد شد، اگر کمی پیچیده باشد فقط ممکن است زمان بیشتری برای پاسخ نیاز داشته باشد. یک اختر شناس روش محاسبه جرم یک سیاره را می داند. او می داند پس از نورافشانی یک ابرنواختر چه اتفاقاتی رخ می دهد.
یک اقتصاددان رابطه عرضه و تقاضا ، سود و زیان ، تورم و .... را می داند . او محاسن و مزایا و نتایج یک برنامه اقتصادی خرد و کلان را می تواند در یک جامعه ای که پارامترهای اقتصادی اش را از قبل بررسی کرده پیش بینی کند.

اگر گاهی پیش بینی های دانشمندان اشتباه از آب در می آید ، یا از برخی پارامترهای تاثیر گذار غافل مانده اند یا به علت دانش ناکافی ، عوامل و پارامترهای دیگری را پیش بینی نکرده اند.
یک جامعه شناس قوی می تواند واکنش جامعه در برابر برنامه ها یا حوادث اجتماعی را پیش بینی کند.
یک روانشناس عکس العمل اشخاص را می تواند پیش بینی کند و الی آخر ...

حالا علم ناقص و اندک بشر را مقایسه کنید با علم بی انتهای آفریننده هستی بخش.

قرآن کریم از همان بدو خلقت (شب قدر) نازل شد. به چیزی یا کسی که ما مفهوم آنرا به درستی نمی دانیم. حالا اسمش هر چه می خواهد باشد. لوح محفوظ یا فرشته وحی . نمی دانیم. هر چه بود قرن 7 میلادی به قلب (مغز) حضرت محمد (ص) به تدریج وارد شد.
دانشمندان می گویند ، اندازه جرم هستی و حتی حجم و سرعت شتابدار انبساط عالم در همان بدو خلقت یونیورس مشخص شد. این اندازه ها یا مقدارها در شب قدر مشخص شدند.
چنانچه ابتدای بحث اشاره شد، انفجار بزرگ در تاریکی مطلق اتفاق افتاد و گفتیم که پس از ده شب زمینی یعنی بین 300 تا 400 میلیون سال بعد ستارگان پدید آمدند.

یا آیه اول اشاره به قرآن کریم است که در آن شب (تاریکی) نازل شد یا اشاره به نقطه بیگ بنگ است که آنهم در تاریکی پدید آمد.
شب های کره زمین نسبت به حتی منظومه شمسی به قدری بی اهمیت و نسبت به کهکشان ما آنقدر ناچیز و نسبت به یونیورس (هستی ئی که ما فعلا شناخته ایم) آنقدر پشیز است که بعید است آیه "وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ" در شان شب یا سایه کره زمین باشد.
چنانچه عرض کردم آن تاریکی (لیل) چندصد میلیون سال طول کشید . شبی بسیار طولانی و مهم . "لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ " چنانچه واضح است " أَلْفِ" کنایه از عظمت و بزرگی در ادبیات قرآنی و ادبیات عامه است . بدیهی است قرآن به زبان همان عرب جاهلی نازل شده ولی با رعایت اخلاق و زیبایی در تکلم و احتراز از بی ادبی های متداولی که در هر زبانی وجود دارد.

در همان تاریکی ، ملائکه و روح را نیز جهت انجام امور محوله در نظام هستی فرود آورد. در قرآن ، به دلیل محدویتی که در لغات عربی آنزمان وجود داشت طبیعتاً برخی کلمات حامل معانی متعددی هستند . لذا مقصود از ملائکه و روح صرفاً ملکه وحی یا روح متداول نیست. برخی گفته اند ، مقصود از ملائکه در نظام آفرینش نیروها و قوانین موجود در خلقت هستند.

برخی گفته اند مقصود از چهار مَلکی که گفته شده حامل عرش خدا هستند همان نیروهای چهارگانه هستند. فیزیکدان ها می گویند اگر هر یک از نیروهای چهارگانه عالم فقط یک میلیونیوم کمتر از اندازه ای که دارند کمتر یا بیشتر بودند به هیچ وجه هستی شکل نمی گرفت. نیروهای چهارگانه هستی عبارتند از : نیروی قوی و ضعیف هسته ای ، نیروی گرانش ، نیروی الکترومغناطیس

سلام بر آن شب با عظمت قدر تا طلوع فجرش . مقصود از "مَطْلَعِ الْفَجْرِ" طلعلع نور ستاره های کهکشان هاست که پس از چندصد میلیون سال از انفجار بزرگ پدید آمد.

یکی دیگر از نام های آن شب با عظمت ، "لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ" است . (دخان 3)

انشاء الله ادامه بحث در فرصت های بعد


» نظر

وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا


به نام خدا


وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا

خدا رحمت کند استاد موذن زاده اردبیلی را . گویی از عالم غیب به آن مرد الهی الهام شده بود این آیه شریفه را با صدای دلنوازشان پیش از اذان قرائت کنند. تا این صوت ماندگار ، رسالتش را تا حیات انسانی باقی است ادامه دهد.

وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُن لَّهُ وَلِیٌّ مِّنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا
و بگو ستایش خدایی را که نه فرزندی گرفته و نه در جهانداری شریکی دارد و نه خوار بوده که [نیاز به] دوستی داشته باشد و او را بسیار بزرگ شمار (اسراء 111)

شماره ی این آیه 111 است. شماره ی کلمه "اعلی" هم 111 است.
الف شماره اش یک است ، نماد وحدت و یگانگی خداوند متعال در ابتدای "اعلی"
اعلی یعنی برترینِ برترها

اول شرط پرستش ، برتر و والا شمردن خداوند در قلب (ذهن) آدمی است.
بزرگی خداوند در نگاه آدمی بستگی به وسعت دید او دارد.
کسانی که خداوند را در حد تصورات معمول خود پایین می آورند ، خدایشان همان قدر است.
وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا ، یعنی هر چه در این عالم به نظرت بزرگ و مهم می آید،  خدا را از او بزرگتر و مهم تر تصور کن.

اگر روزی پی بردی که وسعت این عالم فراتر از محدوده ای است که تا به حال می شناختی، اگر هر بار به پیچیدگی های شگرف ذرات بیشتر پی بردی ، تصور و تلقی ات درباره خدا را نسبت به قبل فراتر کن.

اغلب ما دچار بدخداشناسی هستیم. خداهای ذهنی ما کوچک است به کوچکی اندیشه های روزمره مان. ذهن مان در زندان گرایش های سیاسی ، حزبی و یا حتی مذهبی گرفتار است. ذهن مان بیش آنچه که در عبادت ، به خدا معطوف شود به احکام عبادی معطوف است.

خدایا خودت را بهتر از آنچه که ما تصور می کنیم به ما بشناسان. آمین


» نظر

داستانی درباره جامع السعاده ملا مهدی نراقی

به نام خدا

داستانی درباره جامع السعاده ملا مهدی نراقی


اگر یک مکتب یا مسلک اخلاقی :
شما را مغرور کرد و
به این نتیجه رسیدی که از همه همنوع هایت برتری
فقط راه تو بهترین است
فقط تو به بهشت می روی و دیگران به جهنم
فقط پندار و گفتار و رفتار تو درست است و بقیه نادرست
فقط ایده ها و اندیشه های تو بهترین است و
همیشه حق با توست.

یقیناً ، حداقل در یکی از موارد زیر اشکال و ایراد وجود دارد :

یا اصل آن مکتب و مسلک اخلاقی مشکل دارد
یا به اصل آن مکتب دسترسی ندارید و ورژن تحریف شده اش در دسترس شماست
یا شیوه تعلیماتش اشکال دارد
یا تعلیم دهندگانش مشکل دارند
یا شما به درستی تعلیم نگرفته اید

پس از اینکه کتاب جامع السعاده ملا مهدی نراقی پدر بزرگوار ملا احمد نراقی (صاحب معراج السعاده که ترجمه فارسی همان کتاب جامع السعاده با اضافات می باشد) منتشر شد و به دست سید محمد مهدی طباطبایی بروجردی معروف به علامه بحرالعلوم رسید ، ملا مهدی نراقی دوبار به محضر علامه رفتند ، هر دوبار مورد بی اعتنایی وی قرار گرفت.

هر چه شاگردان اشاره کردند که ایشان ملا مهدی نراقی است، او توجهی نکرد.
ملا مهدی نراقی برای بار سوم قبل از پایان سفرش و ترک عراق قصد مراجعت به حضور علامه کرد. به علامه خبر دادند که نراقی قصد زیارت شما را قبل از ترک عراق دارد.
علامه رفت بیرون خانه و منتظر آمدن نراقی شد، او را در آغوش گرفت و بوسید و با عزت و احترام به خانه آورد.
علت رفتار دوگانه علامه را از او پرسیدند، فرمود :

جای کتاب جامع السعاده در شیعه خالی بود . وقتی کتاب را دیدم بسیار خوشحال شدم ولی خواستم بدانم نراقی که این کتاب بسیار ارزنده اخلاقی را نوشته آیا خودش متصف به اوصاف نیکویی که در این کتاب شمرده هست یا نه ؟
خواستم بدانم آیا با نوشتن این کتاب اخلاقی ، مغرور شده یا متواضع.

بسیاری از ما شیعیان حتی لای این دو کتاب را باز نکرده ایم ولی عجیب است که از عنوان شیعه بودن چنان دچار کبر و غرور می شویم که پیروان سایر ادیان و مکاتب و مسلک های اخلاقی را منحرف و جمهنی تلقی می کنیم و خودمان را هدایت یافته و بهشتی تصور می کنیم.

نراقی ها از میان رویات مختلف، با زحمت فراوان تلاش کرده اند یک مجموعه پندهای اخلاقی جمع آوری کنند تا بلکه بتوانند بر بر برخی خُلقیات و اعتقادات انحرافی شیعیان تاثیر بگذارند و تا جائیکه ممکن است اشکال زدایی کنند و آنها را با سیره اخلاقی بزرگان دین بهتر آشنا سازند.

متاسفانه تعلیمات اخلاقی نراقی ها و صدها عالم بزرگ دینی در طول تاریخ شیعه به ندرت بر شیوه تعلیمات غلات شیعه فائق آمده.
آنقدر که برخی مبلغان دینی و مداحان در انحراف اعتقادات شیعیان تاثیر گذاشته اند آن بزرگان در تصحیح اعتقادات شان کمتر تاثیر گذاشته اند. این اشکال بر می گردد به دین معیشتی. از آنجاییکه معیشت بسیاری از مبلغان و مداحان شیعی از راه دین فروشی است لذا دین معیشتی اجازه نمی دهد برخی اعتقادات نادرست شیعی تصحیح شود.

یکی از اعتقاداتی که شیعیان دارند این است که مقام ائمه را تا مقام خدا و در ردیف او و یا بعضاً به جای او در تدبیر عالم نشانده اند در حالی که قرآن در آیات متعددی به پیامبر گرامی اسلام فرموده به مردم بگو که من بشری بیش نیستم و فقط به من وحی می شود.

 مخلص کلام :
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَ?هًا وَاحِدًا لَّا إِلَ?هَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ . (توبه 31)
اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند با آنکه مامور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست منزه است او از آنچه [با وی] شریک می گردانند (توبه 31)


» نظر

اسلام و مقتضیات زمان

اسلام و مقتضیات زمان

بنا به فرموده قرآن کریم، اساس شریعت های ابراهیمی (اعم از یهود، مسیح و اسلام)، دین اسلام است. که از حضرت ابراهیم (ع) شروع و در انتها توسط آخرین پیامبر الهی ، حضرت محمد (ص) تکمیل و نهایتاً در یک بسته محفوظ و بدون تحریف یعنی قرآن کریم ماندگار شد.
... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ... امروز دینتان را برای شما کامل ، و نعمتم را بر شما تمام کردم ، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم . (مائده3)


بنابراین مبنای ما از دین در این بحث، قرآن کریم است.
سوال : از کدام آیات قرآن کریم چنین استنباطی حاصل می شود که اسلام پاسخگوی نیازهای جوامع امروز نیست؟
ابتدا لازم است آیات قرآن کریم را دسته بندی کنیم تا درک بهتری از این کتاب آسمانی برای ما حاصل بشود.


آیات قرآن کریم به چند دسته تقسیم می شوند:
1- الله شناسی : آیاتی هستند که بشر را به تفکر در آفاق و انفس دعوت می کنند. اساس این آیات "لا اله الاّ الله" است. نظر به اینکه زبان قرآن کریم، عربی است، در ترمینولوژی آن ، الله ، الهی است با ویژگی ها و اوصافی که شارع مقدس، بخشی از آنها را در قرآن کریم آورده و به خود نسبت داده و با استفاده از آن اوصاف نیکو، خودش را به بشر معرفی کرده است. هر صفت نیکی که تصور کنیم از اوصاف الله است. وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى. فَادْعُوهُ بِهَا ... و نیکوترین نام ها ویژه خداست ، پس او را با آن نام ها بخوانید .... (اعراف180) کسی که تسلیم الله می شود و به او ایمان می آورد باید خودش را با همان اوصاف وفق بدهد و رنگ خدایی بگیرد. صِبْغَةَ اللَّهِ ... به رنگ خدا درآیید. (بقره138) صفات الله، تماماً حاوی پویایی، حرکت، رشد و توسعه است. رشد و نوآوری در تمام نیازمندی های بشر چه فردی و چه اجتماعی، اعم از معرفتی، اخلاقی، علمی و ....
در حقیقت، الله متمایز از الهی بود که قبل از آن تلقی می شد. لازم به توضیح است که معرفی الله منحصر به اوصاف نیک او نیست بلکه با گذشت زمان در آیات متعدد تشریح و تکمیل شد.
آیات مربوط به الله شناسی از سایر آیات متمایز نیستند و در سراسر قرآن کریم پراکنده اند. به عبارتی در چهار دسته بعدی نیز، الله شاسی مشهود است.

2- مناسک : در مناسک دینی دو هدف وجود دارد. پرورش ابعاد معنوی انسان که هم موجب سکینه و آرامش آدمی است و هم موصوف شدن به صفات نیک الله. هدف دیگرش احیای شعائر دینی و دوام و ماندگاری آنها جهت زنده نگاه داشتن دین. بدیهی است پرورش بعد معنوی و اخلاق نیک مهمترین عامل رشد و توسعه است.


3- تاریخی : تمام این آیات حاوی درس ها و عبرت هایی است که قرآن کریم به بخشی از تجربه های گذشتگان اشاره فرموده است. در این آیات آموزه هایی برای مردم، حاکمان و روحانیون وجود دارد تا با عبرت از آنها خودشان و جامعه شان دچار مشکلات گذشتگان نشوند.


4- قیامت و معاد : این آیات مهمترین تاثیر را در رشد و توسعه جامعه از تمام ابعاد دارند. اگر یک انسان مومن بداند که تمام اعمالش ثبت و ضبط می شود و مورد بازخواست قرار خواهد گرفت قطعاً و یقیناً مراقب اعمال و رفتار خود هست و در هر موقعیت، و مسئولیتی که قرار بگیرد به نحو احسن وظایفش را انجام می دهد تا حق کسی را ضایع نکند.
قرآن کریم مانند همه کتب آسمانی در این آیات از سه روش استفاده کرده است:
ایجاد ترس و دلهره برای دوری از اعمال بد
وعده پاداش برای انجام اعمال نیک
رضایت خداوند برای بندگان صالح و عبادالرحمان یا همان وجدان کاری و احساس رضایت قلبی


5- احکام : این آیات شامل قوانین مورد نیاز جامعه است. بنابه نظر فقها آیات مناسک نیز مشمول آیات احکام هستند. بنا به دلیلی که روشن خواهد شد، در این دسته بندی آنها را جدا کردیم.
اشکالی که روشنفکران غیر دینی به اسلام می گیرند عمدتاً نسبت به قوانین اجتماعی اسلام است که غالباً مربوط به خلافت یا حاکمیت اسلامی است.
در چهار گروه اول آیات قرآن کریم حتی یک آیه نمی توان یافت که به نحوی از انحا کمترین تعارضی با پیشرفت و توسعه در آنها مشاهده شود یا اینکه نتوانیم آنها را با زندگی اجتماعی در دوره جدید وفق بدهیم.
اشکالی که به قوانین اجتماعی اسلام وارد می کنند این است که قوانین اسلام برای جامعه امروز پاسخگو نیست.
بررسی این اشکال مستلزم بررسی دو نگاه حداقلی و حداکثری به دین است.

 نگاه حداکثری قائل به این است که : قوانین اجتماعی اسلام قابلیت این را دارند که بدون هیچ مشکلی برای تمام نسل ها و تمام جوامع بشری ساری و جاری باشند. بدیهی است قرآن کریم به برخی از آنها اشاره کرده که تفصیل آنها و همچنین سایر قوانینی که به آنها اشاره نفرموده از روایات و احادیث قابل استخراج است.
نگاه حداقلی قائل به این است که : بشر با استفاده از شورا و مشورت می تواند قوانین اجتماعی مورد نیاز خود را پایه ریزی کند، همانگونه که برخی جوامع قانون مند بدون هیچ دینی زندگی می کنند و تعداد زندانی ها و پرونده های قضایی آنها که مهمترین شاخصه سلامت اجتماعی یک کشور است در حد اقل ممکن است.
آنهایی که نگاه حداکثری به دین دارند معتقدند : روایات دینی غنی هستند و از آنها می توان برای هر مشکل اجتماعی در هر عصری و نسلی راه حلی یافت.

علل و دلایل شکل گیری نگاه حداقلی به دین :
1- بنا به دلایلی منابع روایی را نمی توان برابر با اصل دین تلقی کرد.
2- قرآن کریم مبنا و معیار دین اسلام است.
3- قوانینی که بشر برای اداره امور جوامع طرح ریزی می کند کافی است با اصل و اساس اسلام که ریشه در قرآن کریم دارد تعارض نداشته باشند.
4- غالب روایات نقل به معنا هستند و ده ها سال پس از ترویج شفاهی، مکتوب شده اند.
5- بسیاری از روایات پاسخ های پرسش هایی بوده اند که متنابه معاصر خود بوده اند.
6- از آنجائیکه اساس قرآن کریم در پایه ریزی قوانین اجتماعی رعایت حق الناس است و حق الناس یعنی رعایت حقوق متقابل انسان و جامعه، بنابراین معیار طرح ریزی حقوق اجتماعی، خود مردم هستند. کما اینکه قرآن کریم غالب قوانین عرفی جامعه عصر خود که به حق الناس مرتبط است را امضا کرده مگر قوانینی که منافع گروه خاصی را تامین می کرده و نه منافع عامه و اکثریت مردم را.
7- بدیهی است در جوامعی که دمکراسی به معنای واقعی وجود دارد قوانین به شکلی طرح ریزی می شوند که اکثریت جامعه از آن بهره مند شوند.
8- اساساً وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن کریم بدون اینکه حتی یک کلمه از آیات منسوخ از کتاب مقدس حذف شده باشند نشانه پویایی قوانین اجتماعی و انعطاف قرآن کریم در مواجهه با آنهاست.
9- نگاه حداکثری وظایفی را به دین تحمیل می کند که متن مقدس درباره آنها سکوت کرده.‌
10- قرآن کریم لازم ندیده برای هر گونه خلاء قانونی، پاسخ ثابتی ارائه دهد. با توجه به آیات مربوط به شورا ، تهیه قوانین اجتماعی به عهده خود بشر است.
11- بسیاری از قوانین اجتماعی که در قرآن کریم آمده نمونه هایی است از پاسخ هایی که به سوالات مردم داده شده اند. شاید اگر مردم برخی سوالات را طرح نمی کردند، پاسخی هم داده نمی شد.
12- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِن تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَإِن تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ . ای اهل ایمان ! از احکام و معارفی [که شریعت اسلام از بیان آنها خودداری مى کند و خدا هم به خاطر آسان گرفتن بر بندگانْ نهی و امری نسبت به آنها ندارد] مپرسید ; که اگر برای شما آشکار شود ، غمگینتان کند . و اگر هنگامى که قرآن نازل مى شود از آنها بپرسید ، برای شما روشن مى شود . خدا از [اینکه شما را به] آن احکام و معارف [که باعث غم و اندوه شماست مُکلّف کند] گذشت کرد ; و خدا بسیار آمرزنده و بردبار است .(مائده101)
13- جامعه یک موجود زنده و پویاست طبیعتاً قوانین اجتماعی هم مرتب نیاز به بازنگری و اصلاح و ترمیم دارند.
14- بطور کلی کلام خداوند مانند فعل او دو گونه است. قسمی شان فرازمانی و فرامکانی هستند. قسمی شان در ظرف زمان و مکان می گنجند.
الف- آنچه که مربوط به ذات باریتعالی است فرازمانی و فرامکانی است زیرا خداوند در ظرف زمان و مکان نمی گنجد.
ب- آنچه که در ارتباط مستقیم با ماده و انرژی و همچنین بشر به ویژه در خصوص قوانین اجتماعی است محدود به زمان و مکان است. زیرا خود بشر محصور در زمان و مکان است.
حتی صفاتی که در قرآن کریم، ‌‌‌الله را معرفی می کنند، نیز مشابه تقسیم بندی فوق است.

 الف- غیر انسان وار (فرازمانی و فرامکانی)
ب- انسان وار (محدود در زمان و مکان)
به نظر می رسد، در معروفترین آیه قرآن کریم یعنی "بسم الله الرحمن الرحیم" این دو گونه وصف بارز و هویدا است.
الرحمن : صفت فرازمانی و فرامکانی خداوند است. الرحیم : صفت محدود به زمان و مکان و انسان واری خداوند است.
مقصود از صفات انسان واری خداوند متعال، صفاتی هستند که الله برای معرفی خودش به بشر، چاره ای جز بیان آنها به زبان و تکلم بشر نداشته است. به همین دلیل انسان واری شده اند.
از طرفی از منظر دین ، هستی به حال خود رها نشده و خدا در هستی حضور دائم دارد. دعاهای قرآن کریم بیانگر همین مسئله است. 
... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ . (شوری11) در این آیه شریفه بخش اول آن، لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وصف فرازمانی و فرامکانی خداوند است و بخش دوم آن، وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ وصف انسان واری خداوند را نیز در بر دارد. شنوایی و بینایی دو ویژگی انسانی است. در باره خداوند گوش و چشم معنا ندارد ولی مگر می شود خداوند شنوا و بینا نباشد.
عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ ، هم وصف ذات خداوند است و هم وصف انسان واری خداوند. یعنی هم فرای زمان و مکان، خداوند آگاه بر پیدا و پنهان است و هم در محدوده مکان و زمان از اعمال و نیات جاری انسان آگاه است.
همچنین آیه هایی که بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ در آنها بکار رفته وصف انسان واری خداوند است. مثال هایی از این قبیل بسیار است.
طبیعی است آیاتی که در ظرف زمان و مکان می گنجند نمی توانند جزو قوانین اجتماعی ثابت و لایتغیر الهی باشند. اینگونه آیات نشانه ضعف قرآن کریم نیست . اینها از ضروریات جامعه معاصر پیامبر گرامی اسلام بوده اند. بنابر این وظیفه علما و بزرگان دین است که تشخیص بدهند چگونه باید قوانین اجتماعی اسلام را با مقتضیات زمان و مکان تطبیق بدهند.

یک مثال : اگر غالب زنان جامعه امروز خواستار برابری دیه زن و مرد باشند این خواست مردمی هیچگونه تعارضی با قرآن کریم ندارد. این حکم از روایات استخراج شده است و برای جامعه ای بوده که هیچ حقی برای زن قائل نبوده بطوریکه برخی قبائل، دختران را زنده به گور می کرده اند. در چنین جامعه ای حقوق 50 درصد از مردم که زنان بوده اند قبل از نزول وحی نادیده گرفته می شده. از طرفی هیچگاه نمی شود حکمی را که 180 درجه بر خلاف عرف جامعه باشد را ضربتی پیاده کرد.
پویایی احکام اجتماعی مستلزم طمانینه و تانی در اجرای آنهاست .
این حقیر در مقامی نیستم که نیات شارع مقدس را تشخیص بدهم. آنچه مرا وامی دارد که چنین موضعی در دفاع از آیات قرآن کریم داشته باشم، توجیهی است برای مقابله با کسانی که کل اسلام و قرآن را زیر سوال می برند. عرض بنده این است که قوانین اسلام قابل پیاده شدن هستند به شرطی که موارد 14 گانه ای که به آنها اشاره کردم را مد نظر قرار بدهیم.


همچنین دسته بندی های الف و ب که در دو مرحله به آنها اشاره کردم نیز قطعی و یقینی نیستند بلکه فهم بنده از آیات کریمه چنین است.
هیچگاه با تحمیل قرائت مشخصی نظیر نگاه حداکثری به دین با زور و اقتدار نمی توان به عظمت قرآن کریم چیزی افزود، به نظر این حقیر، زیان این نوع نگاه به قرآن کریم از سودش بیشتر است.


از جمله دلایلی که علمای اسلامی از تغییر یا اصلاح قوانین اجتماعی اسلام در ادوار مختلف پرهیز کرده اند:
1- نگرانی از به گناه افتادن به دلیل آیاتی نظیر : ... أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ ... (بقره.85) ... نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ ... (نساء.150)
2- نگرانی از ایجاد تردید و ضعف در ایمان و اعتقاد مردم به دین
3- نگرانی از محو تدریجی دین. زیرا اگر باب تغییردر اجرای نص صریح قرآن کریم باز شود ممکن است به محو دین بیانجامد.
4- ترس از نسبت کفر و ارتداد توسط دیگران.
خوارج نمونه روشنی از تفکر تکفیری در زمان خلافت حضرت علی (ع) بوده است. این تفکر به مثابه علف هرز در کنار دین مبین اسلام همواره به اشکال مختلف رشد کرده و سر برآورده. حتی بسیاری از ترورهایی که در طول تاریخ اسلام رخ داده است به میل شخصی تروریست ها صورت گرفته است. بنا به تشخیص خودشان رای و نظر دیگران را بر خلاف موازین دین تلقی کرده و دست به ترور متفکران و اندیشمندان دینی زده اند. نمونه بارز و روشن آن در عصر ما، ترور متفکر و دانشمند بزرگ، استاد شهید، مرتضی مطهری است.

بسیاری از قوانین اجتماعی که به نام اسلام در کتب فقهی آمده بر اساس مقتضیات زمان و جامعه معاصر فقهایی بوده که آنها را تدوین کرده اند. آنها بر اساس درک و قرائت خود از آیات قرآن کریم و روایات معصومین (ع) و فقهای پیشین فتاوایی صادر کرده اند. ممکن است برخی از آن احکام و فتاوا که به نام قوانین اسلام و احکام دین ارائه شده، با جوامع امروز منطبق نباشند. چون بنده در حقوق و فقه تخصص ندارم نمی توانم آیات مربوطه را مورد بررسی قرار بدهم.

در آخر یک مثال دیگر می آوریم تا روشن شود که برخی از دستورات قرآن کریم منحصر به شرایط خاص اجتماعی به ویژه در گذشته بوده و احتمالاً با جامعه امروز قابل انطباق نیستند. قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّى? یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمى آورند، و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده اند، حرام نمى شمارند، و دین حق را نمى پذیرند، بجنگید تا با دست خود در حالی که [نسبت به احکام دولت اسلامى] متواضع و فروتن اند، جزیه بپردازند .(توبه29)
تا پیش از تشکیل سازمان ملل متحد و تصویب حقوق بشر، کشور گشایی ، موضوعی عادی و طبیعی بوده. اساساً حدود و ثغور مرزهای جغرافیایی حکومت ها را قدرت آنها تشکیل می داده و هیچ قانون بین المللی ئی که کشورها به آن و به خطوط مرزی شان متعهد باشند وجود نداشته مگر معاهدات مقطعی بین دولت های همسایه.


بدون در نظر گرفتن مقتضیات زمان و جوامع نمی توان برخی قوانین مربوط به خلافت یا حاکمیت را اجرا کرد. در احکام قهر آمیز فقه سنتی موارد زیادی در خصوص خلافت یا حاکمیت اسلامی در مواجهه با حقوق غیر مسلمانان وجود دارد که امروزه خلاف موازین حقوق بشر تلقی شده و برخی شان قابل انطباق با جوامع امروز نیستند.


» نظر

من، مرحوم پدر بزرگم و ایمان مذهبی

به نام خدا




من، مرحوم پدر بزرگم و ایمان مذهبی




خدا رحمتش کند نامش ابراهیم بود و همسرش سارا – همنام ابراهیم (ع) و ساره - دانش آموز راهنمایی بودم روزی به پدربزرگم گفتم : زمین کروی است.
گفتند : اگر چنین است چرا آبهای دریاها نمی ریزند؟
گفتم : جاذبه، مانع از جدا شدن آب دریاها از سطح آن می شود. ضمناً کجا بریزند؟ زمین در فضا حرکت وضعی و انتقالی دارد و ....
گفتند : من همان کروی بودنش را باور ندارم و هرگز نمی توانم قبول کنم، لطفاً بقیه اش را توضیح ندهید.


روزی ایشان گفتند : حضرت علی (ع) لنگر زمین و آسمان است.
گفتم : یعنی چه؟
گفتند : یعنی او آسمان را بالای زمین نگاه داشته است!
گفتم : پدر بزرگ، اولاً آسمان فقط بالا نیست بلکه دورتادور زمین، آسمان است ثانیاً بالا و پائین در این خصوص نسبی هستند و به عبارتی زمین در آسمان معلق است. دوماً به چنین چیزی باور ندارم. چه کسی چنین مطلبی را گفته است؟
گفتند : روحانی مسجد، حاج آقا ... بالای منبر گفتند.
البته حاج آقا ... چیزهای دیگری هم بالای منبر می گفتند از جمله :
حضرت علی ع یک شب در چند مکان حضور داشتند!
نور خورشید از نور حضرت علی (ع) است!
آن حضرت سایه نداشتند!
قرآن اول بر حضرت علی نازل می شد سپس او برای پیامبر (ص) می خوانده!
پیامبر (ص) نیمی از سیبی را که در معراج خوردند حضرت علی نیمش را قبلا خورده بودند!
یک وقت که نماز عصرش در حال قضا بوده خورشید را برگردانده!
حضرت فاطمه (ع) وقتی وارد کوچه می شدند، نور خورشید از شدت نور او محو می شد!
و امثال ذالک ...
پدر بزرگ گاهی می گفتند هر کس اعتقاد نداشته باشد که حضرت علی ع لنگر زمین و آسمان است، او کافر است.


ماه محرم که شد، آن مرحوم از قول حاج آقا ... فرمودند : امام حسین (ع) خیلی شجاع بودند. روز عاشورا آنقدر از کفار کشتند که در گودال قتلگاه، خون رکاب اسبش را گرفت. آنگاه از آسمان ندا آمد حسین؛ بس است. مگر من بنده خلق کرده ام که تو آنها را بکشی؟!


هرچه بیشتر درس خواندم از باورهای پدربزرگم بیشتر فاصله می گرفتم اما چون به باورهای خودم به لحاظ علمی بیشتر واقف می شدم، نمی توانستم بپذیریم که ایمان من ضعیف تر از اوست. بلکه با خودم می گفتم. اینها نشانه ایمان مذهبی نیست. اینها بعضاً یا خرافاتی هستند که با آموزه های دینی آمیخته شده اند یا معانی دیگری دارند.


اندکی بعد، انقلاب اسلامی پیروز شد. کتاب های بسیاری از نویسندگانی توانا نظیر شهید استاد مطهری، علامه طباطبایی (ره)، علامه جعفری و دکتر شریعتی، سخنرانی های عالمانه شهید بهشتی، شهید چمران، آیت الله طالقاتی، آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی و بسیاری بزرگان دیگر، فراوان چاپ و توزیع می شدند، طوری که حتی در روستای پدربزرگم نیز کتابخانه ای با حجم قابل توجهی کتاب، تاسیس شد.


در آثار این بزرگانِ، از آنگونه مسائلی که حاج آقا ... بالای منبر به ایشان گفته بودند خبری نبود. آگاهی نسل ما به دین اسلام افزایش یافت و به باورهای خودم بیشتر اعتماد کردم. یقین پیدا کردم، ایمانی که حاج آقا ... روحانی مسجد از آن صحبت می فرمودند، ایمان اسلامی نبود. بلکه ایمان به مشتی خرافات یا بعضاً غلوهای های شاعرانه بوده که در قالب اسلام به خورد امثال پدر بزرگم داده بودند.


انقلاب اسلامی، بخشی از حقایق اسلامی را از خرافاتی که سال ها به آن آویزان شده بودند رهایی داد و بسیاری از باورهای درست را جایگزین باورهای غلط نمود.


بالغ بر سه دهه گذشت تا اینکه پس از تولید گوشی ها و تبلت های هوشمند، شبکه های اجتماعی، تولید و گسترش یافتند. البته بنده به لحاظ علاقه ای که به برنامه نویسی کامپیوتر داشتم، از همان سال های اولیه ی ورود کامپیوتر و سپس اینترنت به ایران، از فضای مجازی استفاده می کردم. ولی شبکه های اجتماعی، در افزایش سطح آگاهی مردم در تمام عرصه ها و حوزه ها از جمله، اقتصاد، سیاست، دین، علم، قوانین، ایدئولوژی، باورها، جغرافیا و .... درباره ایران و جهان نقشی بسیار مفید و موثر ایفا کردند.


در این میان، یک موضوع، توجه مرا بسیار به خودش جلب کرده و باعث شد خاطراتم از مرحوم پدر بزرگم برایم زنده شوند و آن موضوع این است که نه تنها باورهای پدربزرگم که ناشی از آموزه های روحانی مسجد، حاج آقا ... بود، بلکه بدتر از آن از طریق شبکه های اجتماعی از زبان حاج آقاهای متعدد فعلی از منابر متعدد در حال احیا شدن هستند. کلیپ های ویدئویی آنها مرتب بین مردم در حال دست به دست شدن هستند. البته تمامی ندارند و در کثرت، با تعداد مقالات علمی دانشگاه ها در رقابت هستند.


عجیب تر آنکه اکثر این مطالب خرافی توسط روحانیون جوان در حال طرح شدن هستند. ظاهراً مسابقه ای بین برخی روحانیون برقرار شده ، می روند روایت های اینچنینی جفت و جور می کنند و با آب و تاب در بالای منابر به خورد مستمعین می دهند. چنین می نماید که موسسه، نهاد و مرجعی برای بررسی صحت و سقم و کنترل آنها وجود ندارد.


به نظر می رسد اگر جلوی اشاعه اینگونه باورهای غلط گرفته نشود دیگر هیچ نیازی به دشمنان خارجی برای تضعیف اسلام به ویژه شیعه و همچنین هیچ نیازی به مبارزه با افکار و اندیشه های اتئیسم نیست. همین ها برای تخریب اعتقادات شیعی کافی هستند. یاد آن مثل معروف افتادم که : مارادونا را ول کنید غضنفر رو بچسبید!


متاسفانه اشاعه دهندگان اینگونه خرافات معتقدتد از میان 72 فرقه، تنها اینها هستند که شیعه واقعی و ناجی بشریت هستند.


آنقدر که اینگونه خرافات تحت لوای دین اسلام، به ویژه شیعه اثنی عشری در شبکه های اجتماعی در حال دست به دست شدن هستند، معارف عمیق دینی در حال پخش نیستند.
البته هستند کسانی که در نفی اینگونه افکار و اندیشه های انحرافی تحقیق و بررسی می کنند و سمینارها و سخنرانی هایی را برگزار می کنند ولی تعدادشان  اندک است. از طرفی با نگرانی و دلهره در این زمینه فعالیت می کنند زیرا نگران هستند از سوی انتقاد شوندگان، برچسب منحرف یا مرتد به آنها نزنند.


فرض کنیم که روایات و احادیث اینچنینی همه صحیح هستند و مشکل در فهم بنده و امثال بنده است. اگر چنین است، چه لزومی به طرح چنین مباحثی هرچند صحیح وجود دارد که موجب خلل (البته به زعم آنها) در ایمان بنده و امثال بنده بشود؟ چه مشکل و یا ضعفی در آثار اندیشمندان و متفکران دینی که از اینگونه خرافات در آثارشان احتراز کرده اند وجود دارد؟


اینها تصور می کنند با طرح موضوعات مربوط به کرامات ائمه اطهار، آنها را بزرگ می کنند. هرگز چنین نیست زیرا بیشترین روایاتی که قابل اعتماد نیستند روایاتی هستند که درباره کرامات ائمه گفته شده که غالیان، به لحاظ علاقه به افسانه و اسطوره سازی بر آنها افزوده و اعتبار روایات صحیح را هم خدشه دار کرده اند.


فرض کنیم نور خورشید از نور علی (ع) گرفته شده، نور میلیاردها کهکشان که هر کدام میلیارها ستاره دارند که برخی ستاره ها هزاران برابر خورشید ماست از چه کسانی گرفته شده اند؟


اگر حضرت علی (ع) سایه نداشت و همزمان در چند جا حضور داشت مردم که کور نبودند. هر جاهل، مشرک و کافری هم که می دید حضرت سایه ندارد ولایت حضرت علی (ع) را تصدیق می کرد، چه رسد به مسلمین. از طرفی به ما گفته اند زمانی که حضرت علی ع مشغول کفن و دفن پیامبر (ص) بودند، دیگران در شورای سقیفه مشغول انتخاب خلیفه بودند. چرا جسم شماره n ام آنحضرت در سقیفه نبود؟ تا تاریخ اسلام به گونه بهتری رقم بخورد.




اگر درخشش نور حضرت فاطمه (س) درخشش خورشید را محو می کرد، خودشان باید از شدت حرارتش جزغاله می شدند. از طرفی، شدت درخشش او را باور کنیم، یا ماندن پشت در و سقط محسن اش را؟


جناب آقای جویا جهانبخش، تحقیقات مهمی در این خصوص داشته اند و سخنرانی های ارزشمندی ارائه داده اند. برای آگاهی، به سخنرانی های ایشان با موضوع "امام شناسی از تشیع اعتدالی تا گرایش  های غالی" مراجعه شود.

والسلام


» نظر

شرک و مشرک


به نام خدا


شرک و مشرک


بسا فقیهی که فقاهتش را

بسا عارفی که مکاشفاتش را

بسا فیلسوفی که براهینش را

بسا عالمی که علمش را

بسا زاهدی که زهدش را

بسا ذاکری که ذکرش را

بسا قاری ئی که قرائتش را

بسا مفسری که تفسیرش را

بسا خادمی که خدمتش را

و ...

بسا نمازگزاری که نمازش را

خدای خویش ساخته و به جای پرستش خالصانه خداوند بی صورت، صور خیالی خویش را ستایش می کند. 


بت پرستی را با نخوت و افاده به جرم شرک آشکار به سخره می گیریم غافل از اینکه بت های درونی مان، مخفیانه از ما مشرکی دون مایه تر از تندیس پرستان دوران جاهلیت ساخته اند.


خداوندا، به عظمت و بزرگی ات قَسَمت می دهیم از خطاهای پیدا و پنهان ما درگذر.


» نظر

آیه شریفه 4 قل: (انعام 19) و آیه شریفه 5 قل: (رعد 16)


به نام نور


آیه شریفه 4 قل: (انعام 19) و آیه شریفه 5 قل: (رعد 16) 


1  قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً

2  قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَ?ذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى?

3  قُل لَّا أَشْهَدُ

4  قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَ?هٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ


1- بگو گواهى چه کسى از همه برتر است

2- بگو خدا میان من و شما گواه است و این قرآن به من وحى شده تا به وسیله آن شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد هشدار دهم آیا واقعا شما گواهى مى دهید که در جنب خدا خدایان دیگرى است

3- بگو من گواهى نمى دهم

4- بگو او تنها معبودى یگانه است و بى تردید من از آنچه شریک [او] قرار مى دهید بیزارم





آیه شریفه 5 قل: (رعد 16) 

1  قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

2  قُلِ اللَّهُ

3  قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا

4  قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَى? وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ

5  قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ


1- بگو پروردگار آسمانها و زمین کیست

2- بگو خدا

3- بگو پس آیا جز او سرپرستانى گرفته اید که اختیار سود و زیان خود را ندارند

4- بگو آیا نابینا و بینا یکسانند یا تاریکیها و روشنایى برابرند یا براى خدا شریکانى پنداشته اند که مانند آفرینش او آفریده اند و در نتیجه [این دو] آفرینش بر آنان مشتبه شده است

5- بگو خدا آفریننده هر چیزى است و اوست یگانه قهار

 

1396،11،3


» نظر

کتاب مقدس، نظریات علمی جدید و موضوع فرگشت

به نام خدا


کتاب مقدس، نظریات علمی جدید و موضوع فرگشت


از دیدگاه بنیاد گراهای اسلامی بین آیات قرآن کریم و نظریات علمی به ویژه نظریات داروین که موضوع بحث ماست، سنخیتی وجود ندارد. 


از آنجائیکه پیش فرض یک محقق دیندار، هنگام تحقیق در متن کتاب مقدس به ویژه قرآن کریم، مبتنی بر الهی بودن و عاری از خطا و اشتباه بودن آن است، هر نوع عدم انطباق را ، نادرستی فهم خویش تلقی کرده و تمام تلاش خود را بکار می گیرد تا به زعم خود منطقی ترین نتیجه که به مقصود و منظور گوینده نزدیک باشد را بیاید. شرح و تفصیل آیات، با این نوع نگرش به کتاب مقدس می تواند یکی از علل پدیدآمدن تفاسیر متعدد باشد.

 

قبلا در مقاله "قرآن کریم و مفهوم بالا" آورده بودم که : تا پیش از کوپرنیک (قرن 16میلادی) بنا به دید ظاهری، قدما اعتقاد داشتند، زمین مرکز عالم است. در قرن 17 ، کپلر، نظریه خورشید مرکزیِ کوپرنیک را با فرمول های ریاضی اثبات کرد. بدیهی است این نظریه در خصوص منظومه شمسی بود و از منظر اختر فیزیک (علم جدید)، عالم یا یونیورس تعریف دیگری دارد. 

امروزه موضوع زمین مرکزی در منظومه شمسی به قدری مضحک است که حتی یک دانش آموز ابتدایی هم با ارائه شواهد و دلایل کافی آنرا رد می کند.


موضوع علم هیأت، در قدیم، چنین مباحثی بوده و تا پیش از قرن 16م مبنای این علم، نظریات بطلمیوس یونانی بوده. ده ها آیه در قرآن کریم وجود دارد که در باره آسمان صحبت فرموده. اگر به تمام تفاسیر قرآن کریم تا پیش از قرن 17م مراجعه شود، در تفسیر اینگونه آیات، به همان دید ظاهری از آسمان اکتفا نموده و بر اساس هیات بطلمیوسی ، آیات قرآن را تفسیر کرده اند.


پس از قرن 17م مفسرین، اینگونه آیات را بر اساس نظریه خورشید مرکزی و در عصر فضا، مفسرین جدید، اینگونه آیات را بر اساس علم اخترفیزیک (جدید) تفسیر کرده اند. البته جای تعجب نیست. به عنوان مثال به دو آیه زیر توجه کنید. هر دو آیه با هر سه نظریه، یعنی : 

هم با نظریه کهن "زمین مرکزی" (هیات بطلمیوسی). هم با نظریه "خورشید مرکزی" و هم با علم اختر فیزیک که شناخت مرزهای عالم را تا میلیاردها سال نوری پیش برده و از لحاظ قدمت تا 13.8 میلیارد سال به عقب رفته، قابل انطباق هستند.


وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ . و اوست آن کسى که شب و روز و خورشید و ماه را پدید آورد. همه در مدارى [معین] شناورند(انبیاء33)

لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ . نه خورشید را سِزَد که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى جوید، و هر کدام در سپهرى شناورند.(یس40)


مقصود از "یسبحون" :

طبق نظریه زمین مرکزی، می تواند حرکت ظاهری خورشید به دور زمین باشد.

طبق نظریه خورشید مرکزی، می تواند حرکت وضعی خورشید به دور خودش باشد.

طبق اخترفیزیک جدید، می تواند حرکت انتقالی خورشید به دور مرکز کهکشان باشد.


این تنها یک مثال از انواع تفاسیری بوده که مفسرین تلاش کرده اند، آیات قرآن را مطابق علوم روز تطبیق دهند.


نظریه فرگشت داروین از جمله نظریاتی است که اثبات آن مستلزم تحقیقات گسترده مکانی و زمانی بوده و می باشد. بسیاری از خلاء های علمی این نظریه پس از فوت داروین پر شده است. تحقیقات در این زمینه همچنان ادامه دارد.

گرچه تمام خلاء های آن پر نشده ولی از جمله عوامل مؤثر در تکمیل این نظریه مهم، که پس از فوت داروین به مدد او آمدند، عبارتند از:

1-کشف و یافتن تعدادی فسیل های مهم که برخی گسست های موجود در نظریه درخت گونه ها را پر کرده اند. اینگونه تحقیقات همچنان ادامه دارند.

2-تعیین عمر زمین که 4،5 میلیارد سال برآورد شده.  این کشف کمک زیادی به تکمیل نظریه فرگشت کرد، چرا که پدید آمدن میلیون ها گونه جاندار، مستلزم صدها میلیون سال زمان برای حیات زمینی است.

3-کشف DNA  و پیشرفت های علم ژنتیک.

4-آزمایش های متعدد توسط بیولوژیست ها، در جهت رفع ابهاماتی که برای خود داروین هم سوال بوده است.


تاریخ علم نشان می دهد که هر نظریه ای تا قبل از اینکه بطور کامل اثبات شود، مخالفانی بین دانشمندان همان رشته علمی داشته است. غیر از اندک کسانی که ممکن است بخاطر حسادت یا رقابت علمی، با نظریات جدید مخالفت کنند، عمدتاً، بر اساس دلایل و مستندات علمی همان رشته مخالفت خود را اعلان می کنند.


برخی دینداران، بدون اطلاع دقیق از مبانی و ریشه های یک نظریه، صرفاً به خاطر مغایرت ظاهری با آیات کتاب مقدس، از دلایل علمی مخالفان نظریه، استفاده می کنند و آن را رد یا نفی می کنند. در حالیکه نزاع بین موافقان و مخالفان هر نظریه علمی، امری طبیعی است تا اینکه در نهایت آن نظریه یا اثبات شود یا کاملاً رد شود.

ورود به نزاع آنها بدون اطلاعات تخصصی، کار دینداران نیست، مگر اینکه در آن رشته علمی تخصص کافی داشته باشند.


در چنین مواردی باید جانب احتیاط را گرفت. دینمدارانی که نظریه فرگشت را با استناد به آیات قرآن کریم رد می کنند، آیا فکر کرده اند اگر در آینده تمام مستندات برای اثبات کامل این نظریه فراهم شود و با تحقیقات وسیع تر، تمام گسست های درختِ گونه ها، پر شود و روزی برسد که تمام بیولوژیست ها، آنرا بپذیرند، در نهایت چه جوابی برای ادعای مخالفت خود خواهند داشت؟

 

در آینده خواهیم گفت که متن کتاب مقدس انعطاف پذیر است. همانطوریکه علیرغم 10 قرن تصور اشتباه مسلمانان مبنی بر گردش خورشید به دور زمین، قرآن در هیچ آیه ای مشخصاً به چنین مطلبی اشاره نفرموده. بنابراین نمی توان بر اساس ظاهر آیات قرآن کریم در خصوص داستان خلقت آدم، نظریه فرگشت را رد یا نفی کرد.

به نظر می رسد بهتر است دینداران تا نهایی شدن اثبات یا نفی کامل آن سکوت اختیار کنند.

اگر قرآن کریم به کروی بودن زمین و گردش آن به دور خورشید مستقیماً اشاره می کرد، غیر ممکن بود کسی به اسلام ایمان بیاورد. زیرا پذیرش چنین موضوعی برای مردم 1400 سال پیش، غیر قابل باور بود و یقیناً پیامبر (ص) را دیوانه قلمداد کرده و او را تمسخر می کردند، چنانچه در برخی موارد چنین می کردند.

 

ادامه دارد ...

 


» نظر

عقلانیت ایمانی و عقلانیت تجربی

به نام نور


عقلانیت ایمانی و عقلانیت تجربی


از ویژگی هایی که خالق در فطرت بشر نهاده است، کنجکاوی، پرسشگری، کنکاش، جستجوگری و آزمودن است. بشر غالباً تا چیزی را تجربه نکند آرام نمی گیرد.

تجربه و آزمودن مهمترین عامل بقا و لازمه پیشرفت بشر در همه ابعاد زندگی در روی کره خاکی است. عقلانیتی که بر پایه کنکاش و تجربه استوار باشد، عقلانیت تجربی است. 


در مقابل این ویژگی، خصوصیت دیگری در نهاد بشر است و آن تبعیت محض و بدون چون و چرای مرید و مُحِب از مراد و محبوب است. البته مراد و محبوبی که علیم، حکیم، بصیر، خبیر و ... باشد. در این صورت مرید و محب، نه پرسشگری و کنکاش می کند و نه تردید. ‌

عقلانیتی که بر پایه تبعیت بدون چون و چرا استوار باشد، عقلانیت ایمانی است.


نکته:

مقصود از عقلانیت تجربی همان عقلانیت علمی در تعریفی است که مدرنیته از علم دارد. کنکاش در چراها در گذشته مختص عقلانیت فلسفی بود. از نگاه ساینتیسم، عقلانیت علمی فراتر از عقلانیت فلسفی است. از آنجاییکه از نگاه قرآن کریم ایمان باید بر اساس علم و آگاهی و تعقل باشد لذا مجبور خواهیم بود، دو تعریف از علم ارائه دهیم، علم از منظر قرآن و علم از منظر مدرنیته. در این مقاله جهت پرهیز از دوگانگی در تعریف علم، ترجیحاً عقل تجربی (یا به تعبیری عقل حسی) را در ترازوی مقایسه با عقل ایمانی قرار می دهیم.


به نظر می رسد خداوند متعال با دستور:

وَلَا تَقْرَبَا هَ?ذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ، 

به آدم، خواست دو ویژگی مهم، یعنی، عقلانیت تجربی و عقلانیت ایمانی را در او بیازماید.


در این آزمون، عقلانیت تجربی بر عقلانیت ایمانی آدم غلبه کرد و او علیرغم دستور خداوند متعال، به درخت نزدیک شد. او نزدیک شد تا علت نهی خداوند را با تجربه کردن بفهمد.


عقلانیت ایمانی یا همان تبعیت محض بدون چون و چرا لازمه زندگی بهشتی یا عالم بهشت بود. وقتی عقلانیت تجربی آدم که خاص زندگی زمینی یا این عالم است بر عقلانیت ایمانی چیره شد. از آن پس، بهشت مکان مناسبی برای زندگی آدم نبود.


چون عقلانیت تجربی مناسب حیات بهشتی یا عالم بهشت نبود، بکارگیری این نوع عقلانیت در عالم بهشت، عملی پلید یا شیطانی محسوب شد. در هر عالمی، هر عملی که بر خلاف قوانین آن عالم باشد، از منظر قران کریم، عملی پلید یا شیطانی محسوب می شود.

در داستان آدم، کاری به واقعی یا سیمبُلیک بودن آن نداریم. غرض صورتبندی عقل تجربی و عقل ایمانی است. درس های زیادی در این داستان وجود دارد از جمله اینکه انسان به لحاظ دارا بودن عقلانیت تجربی ممکن است از اوامر الهی سرپیچی کند ولی خداوند توبه پذیر و مهربان است.

 

آیات 65 تا 82 کهف داستان حضرت موسی (ع) و آن شخصی (خضر) که از جانب خداوند، رحمتی به او عطا شده بود بیان شده است. در این داستان، ذکر شده که آن شخص سه عمل انجام می دهند و هربار عملش مورد اعتراض موسی قرار می گیرد. اعتراضات موسی نهایتاً موجب جدایی او از آن شخص می شود.

این داستان مشابه داستان آدم در بهشت است با این تفاوت که پرسشگری یا عقلانیت تجربی موسی(ع)، به دو دلیل نه عملی پلید یا شیطانی محسوب شده و نه مورد سرزنش واقع شده است.

1- کنکاش و پرسشگری یا عقلانیت تجربی جزو قوانین طبیعی این عالم است ولی جزو قوانین طبیعی عالم بهشت آدم نبود.

2- موسی یقین نداشت که آن شخص از خداوند دستور می گیرد یا به عبارتی اطمینان نداشت که او از اسرار غیب و آینده اطلاع دارد ولی آدم اطلاع داشت که نهی او از نزدیک شدن به درخت، دستور خداوند است.


اگر موسی اطمینان پیدا می کرد که آن شخص از خداوند دستور می گیرد، قطعاً از عقلانیت ایمانی خود بهره برداری می کرد، درست مانند زمانی که به خود حضرت وحی می شد.


این داستان دو نوع دیدگاه یا دو نوع بینش مختلف را روایت کرده است. یک نوع بینشی که خواستش تابعیت محض بر مبنای عقلانیت ایمانی یا به عبارتی عقل دینی است و نوع دیگری که خواستش پرسشگری بر مبنای عقلانیت تجربی یا عقل فلسفی است. در این داستان، پرسشگری یا عقلانیت تجربی موسی نه مذموم است و نه گناه محسوب شده.


در عالم فرشتگان، تبعیت محض بی چون و چرا یا همان عقلانیت ایمانی، اساس عالم آنها را تشکیل می دهد. وقتی خداوند دستور داد که همه فرشتگان به آدم سجده کنند (یا به تعبیری در خدمت آدم باشند) بر اساس عقلانیت ایمانی هیچ فرشته ای حق چون و چرا نداشت. چنانچه عرض شد، در هر عالمی عملی خلاف قوانین آن رخ بدهد، آن عمل از منظر قرآن کریم، شیطانی محسوب می شود. به همین دلیل سجده نکردن ابلیس، عملی پلید یا شیطانی محسوب شد.


نمونه های فراوانی از اعمالی که در این عالم، پلید یا شیطانی محسوب شده اند در قرآن کریم به آنها اشاره شده است.

این اعمال موجب تباهی سه گروه می شوند.

الف) آسمان و زمین : 17 و 18 حجر ، 7 صافات

ب) حیات زمینی : 119 نساء

ج) انسان : 

168 بقره : محروم کردن از چیزهای پاک و حلال

208 بقره : عدم اطاعت از خداوند

268 بقره : وعده به فقر (ایجاد یأس) و گرایش به زشتی

200 آل عمران : ترس

38 نساء : انقاق برای ریا

176 نساء : کفرورزی و حمایت از طاغوت

120 نساء : سرگرم شدن به آرزوهای بیهوده

90 مائده : شراب و قمار و تقدس بتان

68 انعام : فراموشی از امور خیر

27 اعراف : آشکار کردن بدی های دیگران

5 یوسف : گول زدن دیگران و نیرنگ بازی

42 یوسف : فراموشی تقاضای نیازمند و بی توجهی به خواسته او

100 یوسف : اختلاف افکنی بین دیگران

63 نحل : آراستن و زیبا جلوه دادن اعمال بد

27 اسراء : اسرافکاری

15 قصص : کشتن انسانی که سزای عملش کشتن نیست.

10 مجادله : نجوا


از وسوسه های شیطانی یا فکر کردن به اعمال پلید که بر خلاف نظام این جهان است باید به خداوند پناه برد:

وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ . و اگر از شیطان وسوسه اى به تو رسد به خدا پناه ببر زیرا که او شنواى داناست( اعراف200)


در چند آیه از قرآن کریم، از پرسش گری و تجربه گرایی حضرت ابراهیم، سخن به میان آمده و اساساً منشاء گرایش حضرت ابراهیم (ع) به توحید، غَلَیان عقلانیت تجربی او بود. همچنین پرسشگری او از چگونگی زنده شدن مردگان و چون و چرای او از فرشته عذاب قوم لوط ریشه در عقلانیت تجربی او داشت در حالیکه تسلیم او در برابر دستور ذبح اسماعیل (ع) در خواب ریشه در عقلانیت ایمانی او داشت. در فاصله چند روزی که او خواب ذبح اسماعیل را می دید تا زمانی که با مشورت و اجازه ی او اقدام به این کار کرد بین عقلانیت ایمانی و عقلانیت تجربی او کشمکشی مکرر رخ داده است تا نهایتاً عقلانیت ایمانی اش بر عقلانیت تجربی اش غالب می شود. 


چنانچه عرض شد، عقلانیت تجربی در بهشت آدم، گناه و خطا بود  ولی در حیات زمینی خطا محسوب نمی شود بلکه یک ضرورت است.

وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمًّا وَعُمْیَانًا . 

[از ویژگی های عباد الرحمن] و کسانى اند که چون به آیات پروردگارشان تذکر داده شوند، کر و کور روى آن نمى افتند.(فرقان73)


طبق آیه "فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ" خطای آدم از نگاه قرآن کریم ظلم به آدم محسوب شد. زیرا راحتی و آسایش بهشت را از دست داد و سختی، عسرت و گرفتاری حیات زمینی با انواع مشکلاتش پیش روی او و نسلش قرار گرفت.


با توجه به اینکه لازمه زندگی بر روی کره زمین، تجربه گرایی یا عقلانیت تجربی است، حضرت علی (ع) بارها و بارها بر این امر تاکید کرده اند. ده ها روایت در باب اهمیت تجربه و علمی که بر مبنای تجربه استوار باشد از پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) وجود دارد.

علی (ع) فرموده اند : 

کفى بالتَّجارِبِ مُؤدِّبا . تجربه ها بهترین آموزگارند . (غررالحکم7016)

رأیُ الرّجُلِ على قَدْرِ تَجرِبَتِهِ . اندیشه مرد به اندازه تجربه اوست. (غررالحکم5426)

حِفْظُ التَّجارِبِ رأسُ العَقلِ . اندوختن تجارب ریشه خرد است. (غررالحکم4916)


کاملا روشن است که مقصود حضرت علی (ع) این نیست که  تجربه های دیگران را هم، خودمان مجدداً بیازماییم. بلکه باید از تجربه دیگران و گذشتگان درس گرفت.

تجربه صرفاً معطوف به فرد نیست. جامعه انسانی نیز به منزله یک موجود هوشمند، از تجربیات تاریخی خود باید درس بگیرد.


لازمه زیستن بر روی کره زمین، کسب علوم تجربی است. کسانی که تحت لوای دین، به انحاء مختلف در صدد تضعیف علوم تجربی هستند، یا دین را درست نفهمیده اند یا انسان را نشناخته اند. یا چون از علوم تجربی بی اطلاع هستند، در صدد القای تضارب دین و علوم تجربی (ساینس) هستند.


بشر در هیچ لحظه ای از تاریخ حیاتش بی نیاز از علوم تجربی نبوده و نیست. فقط مراتبش متفاوت بوده. حتی زمانی که غارنشین بوده و از سنگ، ابزاری برای شکار حیوانات می ساخته و یا از گیاهان برای درمان خود استفاده می کرده، همه و همه جزو علوم تجربی آن عصر بوده اند.


هیچ تناقض، تضاد و تضاربی بین عقلانیت ایمانی یا عقل دینی و عقلانیت تجربی یا عقل فلسفی در دین و قرآن کریم وجود ندارد. این دو به منزله ی دو بال برای صعود انسان به قله های کمال معنوی و مادی است.


علوم تجربی و عقلانیت تجربی، در ارتقای نگرش بشر به هستی یا هستی شناسی تاثیر بسیار مهمی داشته اند. علوم تجربی به ما می آموزند که روز به روز از تصورات و بافته های ذهنی خود نسبت به خداوند فاصله بگیریم و به هر میزان که دانش ما افزایش می یابد، بهتر از گذشته او را بشناسیم.



... ادامه دارد

 


» نظر
   1   2   3   4      >